***
بر من نکرد مرحمتی پیر مفروش
تا بر سر خُمش نشکستم سبوی دل
نظیری نیشابوری
***
کجایی ای اجل، افسانه ای سرکن که در چشمم
شد از بیداری شبهای غم، خواب عدم شیرین
طالب آملی
***
کمتر از رنگ حنا بود به ما لطف جهان
سر دستی نفشاندیم و نگار آخر شد
نظیری نیشابوری
***
غارتی کرد خزان باغچه ی صبر مرا
که بهار آمد و شرمنده ز بستان برگشت
شفایی اصفهانی
***
دمی که شیشه ی می زاهد از ریا بشکست
به شیشه سنگ زد اما دل مرا بشکست
نظام دستغیب
***
ای دل ملول بهر چه ای از شکست خویش
آخر سفال میکده ای ، جام جم نه ای
طالب آملی
***
لب تشنه ماند جام دل از می مراد
جز خون درین سفال، شرابی ندید کس
شفایی اصفهانی
***
دارم دلی ز طایر وحشی رمیده تر
هرچند دورتر ز کسان آرمیده تر
نظیری نیشابوری
***
این همه دردِ دل و یک م؟
یک جهان روزِ جزا می خواهم!
شفایی اصفهانی
***
یک گرده ی ما پخته نشد از تفِ تقدیر
ما کار خود از روز ازل خام گرفتیم
مسیح کاشانی
***
می گریم و از گریه چو طفلم خبری نیست
در دل هوسی هست و ندانم که کدام است
طالب آملی
***
راضی نَیم ای چرخ به این قسمتِ ناخوش
بستان لب خندان ز من و چشم ترم ده
شفایی اصفهانی
***
پشت پازن بر هوس آنگه هوای عشق کن
تا بت خود نشکند کافر، مسلمان کی شود
نظیری نیشابوری
***
اکنون زمان چیدن گلهای حسرت است
چیدم گل امید و گرفتم گلاب او
طالب آملی
***
ما لب تشنه به سرچشمه ی دوزخ بردیم
هرکسی داند و سوزِ جگر و کوثرِ خویش
شفایی اصفهانی
***
یک نفس شاد و یک عمر مصیبت ستم است
مدت عیش به اندازه ی غم بایستی
طالب آملی
***
هزار نقش خوشم داد چرخ و تا دیدم
قلم گرفت و خط سهو بر تمام کشید
نظیری نیشابوری
***
یاد آن عهد که بی شرکت ابنای وجود
داشتم هستی موهومی و کنج عدمی
طالب آملی
***
صلاحم عشق شد، کفرم یقین، انکارم ایمانم
محبت کعبه ویران می کند، بتخانه می سازد
نظیری نیشابوری
***
لب بستم از سخن که درین مجمع نفاق
به یافتم ز گفته، حدیث نگفته را
طالب آملی
***
نه فوت صحبت این دوستان غمی دارد
نه مرگ مردم این عهد ماتمی دارد
میان این همه احباب، عیب پوشی نیست
دریده پرده تر است آنکه محرمی دارد
نظیری نیشابوری
***
خرمن به باد رفت درین دشت پر فریب
مرغی نسود گوشه ی بالی به دام ما
طالب آملی
***
کلید کهکشان درِ قفل گردون
شکستند و کنون در بسته مانده ست
مسیح کاشانی
***
***
داغ نومیدی ز آه سردم از دل می دمد
گلبن عشق در فصل خزان گل می کند
شفایی اصفهانی
***
ز چشمم گر رود شادم که باز از ناز می آید
نظر از دیده چون پرواز گیرد باز می آید
نوعی خبوشانی
***
ما تنک ظرفان چو گل نازک مزاج افتاده ایم
جنبش باد بهاری توبه ی ما بشکند
عالی شیرازی
***
چه نازک است دل توبه ای که بی تکلیف
به یک تبسم ساغر شکسته می گردد
عبدالرزاق فیاض لاهیجی
***
چون بتکده ی کهنه به نزدیکی کعبه
گویا که خدا خواسته آباد نگردیم
نوری اصفهانی
***
از پی دفع جنونم داغ بر سر می نهند
داغ دل بس نیست بر سر داغ دیگر می نهند
شاهقلی خلخالی
***
با هر که حرف دوستی ابراز میکنم
خوابیده دشمنی است که بیدار میکنم
نافع قمی
***
اگر چه داده مرا توبه شیخ شهر ولی
هزار شکر که بنیاد توبه محکم نیست
حکیم شیرازی
***
عیب زاهد کن ای پیر خرابات که دوش
بتمنای خطابخشی حق توبه شکست
غافل
***
اگر خواهی بسنجی زور فقر و سلطنت باهم
بچینی های فغفوری بزن کشکول چوبین را
مسیح کاشانی
***
گر گدای ژنده پوشم جای ننگ و عیب نیست
کهنه می بندد بر نخلی که صاحب حرمت است
پارسا تویسرکانی
***
بهر یک جام می کهنه، بسی جامه ی نو
کهنه شد بسکه نهادند بمیخانه گرو
آذر بیگدلی
***
تا نيفتى به دام خود، برچين
از سر خويش، زلف پرچين را
قافيه غياث
***
مایه گریه ی یکروزه ام آماده نکرد
ابر هرچند که آب دل دریا برداشت
ابوالقاسم کازورنی
***
گر گفت کسی باده حرام است خطا نیست
ما نیز برآنیم که بی دوست حرام است
ادب شیرازی
***
مشو فريفته ى نقش كاسه بازى چرخ
كه عاقبت به دغل بازى اين دغا ببرد
بنایی هروی
***
درباره این سایت